من وجنهایم ( قسمت اول )   2009-02-19 12:14:07

از روزی‌ که بلور خانم به زیرزمین خانه‌ی ما اثاث کشی کرد، تمام بچه سوسک‌های زیر زمین‌مان به‌رنگ شیری متولد شدند. مجسم کنید یک مشت بچه سوسک ریز را به‌رنگ شیر، که این‌طرف وآن‌طرف می‌دویدند وشاخک‌های سفیدشان رادرهوا تکان می‌دادند. بلور خانم خودش پوستی داشت مثل کیسه‌ی نایلون، کاملا شفاف، که می‌توانستی از روی پوستش تمام رگ‌ها ودل وروده‌هایش را ببینی. البته بلور خانم را فقط من می‌دیدم وخودم او را به زیرزمین خانه‌مان منتقل کرده بودم. قضیه این بود که از وقتی جن‌ها در زیرزمین خانه مهوش این‌‌ها ساکن شدند و مهوش چند تا دوست قدونیم‌قد جن پیدا کرد، من‌هم به‌فکر افتادم با یکی از آن‌ها دوست شوم. مهوش شبی مرا با خود به زیرزمین برد و در مهمانی جن‌ها شرکت داد. آنجا با بلورخانم دوست شدم که شوهرش به او خیانت می‌کرد وهرشب نیمه‌شب به اتاق آدمیزاده‌ای می‌رفت که عاشقش شده بود. طفلک بلور خانم با چشم گریان بقچه‌ی کوچک‌اش رابرداشت وهمراه من به خانه‌ی ماآمد. بلور خانم جای زیادی را اشغال نمیکرد. اومی‌توانست به‌فاصله کمی از زمین روی هوا بخوابد و مدت‌ها غذا نخورد. بلورخانم برعکس بقیه‌ی جن‌ها، که هرکدام یک دوجین بچه داشتند، بچه‌دار نمی‌شد و برای همین هم خیلی غصه میخورد. شب‌ها وقتی مادر وبرادرم می‌خوابیدند، من آهسته به‌سراغ بلور خانم می‌رفتم واو قصه زندگی‌اش را برایم تعریف می‌کرد و من می‌توانستم حتی تارهای صوتی حنجره‌اش را ببینم.
ادامه دارد


تلما  2013-03-22 19:40:35
...اوهوم...باید اینا رو بخونم

چقد از فضای ذهنی اطرافیانم دورم
شگفت زده شدم ...راستش فکر میکردم فقط خودم اینریختی بنویسم

اما انگار این ماجرا خیلی وقت پیش اطرافم وجود داشته

میخونمشون به زودی


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات